پسشکشوقتی نگاهت غمگین است قطره های پشت شیشه هم بغض می کنند…………نگاهت بی آواز است حتی باران هم شوقی برای بارش ندارد……..وقتی لبخندت ماتمکده ی چشم های بارانی ات می شود چکاوک حتی در باران هم می میرد……………وقتی نگاه زیبایت بی باران است دیگر آمدن بهار هم بهانه ای می شود برای فصل ها…………مگر میشود غریب باران غم نگاهت را ت…حمل کند و آن را به تنهایی به دوش بکشد؟ وقتی صدای نگاهت دیگر مرا صدا نمی کند………..دیگر هیچ بهانه ای برای لبخند نگاه من نیست………………بگذار حداقل غم غمگینی نگاه تو را به دوش باران بکشم……….می دانم نمی خواهی ولی بگذار سهیم غمگینی نگاهت باشم……………صدای نگاهم که برای غم چشمانت می گرید پیشکش نداشتن من در دل بی انتهایت…………….این دلنوشته رو تازه گفتم و اون رو با احساس تقدیم می کنم به عشق زندگیم و همه شما عاشق پیشه های عزیزچقدر زیبا می گویی که سروده هایم را دوست داریعاشقانه هایی که از عشق تو جولان می خورد...قلمی که با قاطعیت گام های عاشقت بر صفحه ی این دفترتا خورده می رقصد تا ذره ای از وجود مهربانیت را بنگاردتمام ذهنیت من سرشار از عاشقی های عاشق کش دل بی مانندتوست ستاره سهیل منفوران شور های شاعریم از محبت های بی کران دل دریایی توستغزال منببین چه بی پروا می نویسم از شاعرانه هایی که شعر بودنشان رامدیون نگاه ذوب گر چشمانت می دانند دیر سالی بود که قلم دیگریارای نگاشتن نداشت این تو بودی که روح زندگی را در او دمیدیتا بار دیگر به مهمانی انگشتانم بیاید و در بزم سال های انتظارتمعجزه بیافریند. این ها هیچ نیست جز حرف های خاک خورده ایکه سال ها در زیر زمین قلبم مدفون شده بودند و حال که چشمانت غبار روبی آن ها را کرده استچون عتیقه های زیر خاکی خودی نشانمی دهند این ها همه مدیون تو هستندو من بهترین ها را برایتبهترین نمی بینم چون تو خود انتهای تمام بهترین هایی..آن روز فرا رسید که صدف های خیالم رادر دریای مهربانیت غرق کنمتا درخشندگی عشقت چشمان همه را بزند بر من خرده مگیر اگر نفسم را از آنت می کنمچون آمیختگی نفس هایمان بهترین معجوناست برای بودنت و بهترین دلیل برای اینکه بدانی این نفس اکسیژن راقورت می دهد تا هدیه ای کند برای تولد عشق زندگیش