عمری مرا به حسرت دیدن گذاشتی
بین رسیدن و نرسیدن گذاشتییک آسمان پرندگی ام دادی و مرا
در تنگنای از تو پریدن گذاشتیوقتی که آب و دانه برایم نریختی
وقتی کلید در قفس من گذاشتی
امروز از همیشه پشیمان تر آمدی
دنبال من بنای دویدن گذاشتی
من نیستم... نگاه کن این باغ سوخته
تاوان آتشی ست که روشن گذاشتی
گیرم هنوز تشنه حرف توام ولی
گوشی مگر برای شنیدن گذاشتی؟آلوچه های چشم تو مثل گذشته اند
اما برای من دل چیدن گذاشتی؟حالا برو برو که تو این نان تلخ را
در سفره ای به سادگی من گذاشتی
عمری مرا به حسرت دیدن گذاشتی
بین رسیدن و نرسیدن گذاشتییک آسمان پرندگی ام دادی و مرا
در تنگنای از تو پریدن گذاشتیوقتی که آب و دانه برایم نریختی
وقتی کلید در قفس من گذاشتی
امروز از همیشه پشیمان تر آمدی
دنبال من بنای دویدن گذاشتی
من نیستم... نگاه کن این باغ سوخته
تاوان آتشی ست که روشن گذاشتی
گیرم هنوز تشنه حرف توام ولی
گوشی مگر برای شنیدن گذاشتی؟آلوچه های چشم تو مثل گذشته اند
اما برای من دل چیدن گذاشتی؟حالا برو برو که تو این نان تلخ را
در سفره ای به سادگی من گذاشتی
مسیر عشقبلبلی دیدم که با گل صحبتی بسیــــــــــار دارد
می کنـددرگوش گل هر آنچه در منقـــــــــار داردگاه ثنا گوید به گل، گـــاه درخفـــا بوسد به گل
گاه گله دارد زگـــــل، اینکه چرا گل خـار دارد؟گل چو بشنید این سخن، خندید و گفت او را به طعن
هر که طی کرد راه عشق،گفت پیچ و خـم بسیار داردزندگانی را بسـی تلخـی و شیریــــــن با هم است
طـــالب گنـج را ندیدی دوسـتی با مــــار دارد؟گفت در قـرآن خــدا((لقــد خلقنـــا فی کــبد))۱
یک نفر پیدا نشد کاین آیــــه را انکــــار داردگفتم امشب مـی روم بینم جمــالــــش، گرچـــه او
همنشیـنی با من مجنــون صفت را عـــــــار داردشد نصیبم درد و هجران، پس خدایا وصلتی حاصل نما
هــرکـه را عشـق به یـــاری، دلبری، دلدار دارد
—
۱) قرآن کریم: ما انسانها را در رنج و سختی آفریدیم