از....بدم می آید ؛
از این همه اجبار بدم می آید
من، از در و دیوار بدم می آید
از گفتن "جای تو کنارم خالی"
از واژه ی "اصرار" بدم می آید
از حس نبودنت در این بعد ازظهر
با گریه بسیار بدم می آید
از اینکه "تو" نیستی..."نباید" باشی
از این "من" بیمار بدم می آید
از یاد تو...بین قاب خالی...از شعر
از کاغذ و خودکار بدم می آید
از غربت توی کافه...از حال خودم
از قهوه و سیگار بدم می آید
تقصیر تو نیست من کمی مجبورم
من "از سر اجبار" بدم می آید
#نیما_نجاری