مـن آمده ام از لب تــو ، قـند بسازم
از قصه ی دلدادگی ام ، پند بسازم

دارم نگران می شوم از طول جدایی
با غصه ی دوریّ تو ، تا چند بسازم ؟

باور کن عزیزم ! دلم آنقدر که تنگ است
میخواهم از این سینه ، کمربند بسازم

من زیر فشار غم تو .... صخره ام ، اما
باید که از این صـخره ، دماوند بسازم

من آمده ام ، جان بدهم ... عشق بگیرم
از این همه انـکار تو ، ... سوگند بسازم

من آمــده ام ، تــا که به امید خداوند
از گریه ی شب های تو ، لبخند بسازم







مـن آمده ام از لب تــو ، قـند بسازم

از قصه ی دلدادگی ام ، پند بسازم


دارم نگران می شوم از طول جدایی


باور کن عزیزم ! دلم آنقدر که تنگ است


میخواهم از این سینه ، کمربند بسازم


من زیر فشار غم تو .... صخره ام ، اما

باید که از این صـخره ، دماوند بسازم


من آمده ام ، جان بدهم ... عشق بگیرم

از این همه انـکار تو ، ... سوگند بسازم

من آمــده ام ، تــا که به امید خداوند
از گریه ی شب های تو ، لبخند بسازم