✍️️ساعات آخر اسفند است...
من خوبم




من واقعا حال این روزهایم خوب است


فقط کمی قلبم درد میکند..

.
نمیدانم چرا دوست ندارم این ۹۵ رد بشود..

.
آخر نمیدانی چقدر سال عجیبی بود...


فکر میکنم شاید خواب بوده باشد...

مخصوصا


آخ!پاییزش

بارانش
پاییز گفتم یادم افتاد..‌.


بگذار بگویم چرا دوست ندارم ۹۶شروع شود.

..
من تک تک لحظه های ۹۵را زندگی کرده ام...


مخصوصا «پاییزش »را


مخصوصا راه رفتن روی برگ های زرد خشکیده

اش را با کسی که بهار را به زندگی ام مهمان آورده بود...
آن سرمای استخوان سوز پاییزی را



...
در کنار کسی که با آغوشش سرمای دی را را با

لحظه لحظه ی زندگی ام توأم کرده بود!


مخصوصا چایی داغ خوردن در کافه هارا...


خندیدن های بی امان .

..
عکس گرفتن ها در فضای دلگیر پارک های از

خزان پوشیده ی شهر...


بایست ساعت!


بایست!


با قطره قطره اشکم


با واژه واژه ی شعرهایم التماست میکنم...


اصلا کل سال۹۵به کنار..


من...
من...
من نمیتوانم از این پاییزِ لعنتیِ۹۵ راحت رد

بشوم...
بایست..

#