صفحه 1 از 7 123 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 1 به 10 از 62

موضوع: کتاب پروانه‌ات خواهم ماند مریم‌حید ر زاده

Hybrid View

  1. Top | #1
    SarGol

    کتاب پروانه‌ات خواهم ماند مریم‌حید ر زاده

    دفتر شعر پروانه ات خواهم ماند آرزوی نقاشی
    آرزوی نقاشی
    میان آبشارخاطراتم کنار بوته های گل نمی نشینم
    همیشه آرزو کردم که رنگ نگاه بوته گل را ببینم
    همیشه آرزو کردم که روزی برای لحظه ای نقاش
    باشم
    همیشه آرزویم بوده رویا ولیکن یک زمان ایکاش باشم
    همیشه این سوالم بوده مادر که رنگ لاله ها یعنی چه رنگی
    همیشه گفته بودی باغ سبز ولی رنگ خدا یعنی چه رنگی
    نگاه مادرم چون یاس می شد به پرسشهای منلبخند می زد
    زمانی رنگ سرخ لاله ها را به دنیای دلم پیوند م یزد
    ولی من
    باز می پرسیدم از او که منظورت ز آبی چیست مادر
    هما رنگی که گفتی دنگ دریاست همان رنگی که گشته چشم از او تر
    ز اقیانوس بی طوفان چشمش صدای اشک ها را می شنیدم
    در آن هنگام در باغ تخیل رخ زیبای او را میکشیدم
    نگاهی سرخ اشکی آسمانی دوچشمانی به رنگ ارغوانی
    ولی من هر چه
    نقاشی کشیدم همه تصویری از رویای او بود
    و شاید چند خطی که نوشتم همه یک قطره از دریای او بود
    معلم آن زمان که عاشقانه کنار حرفهایت می نشینم
    همیشه آرزو کردم که روزی نگاه مهربانت را ببینم
    ببینم که کدامین دیدگانی مرا با حس دیدن آشنا کرد
    که دستان مرا تا اوج برد مرا از دور با
    چشمش صدا کرد
    ببینم که چه کس راگ شفق را به چشمان وجود من نشان داد
    ببینم که کدامین مهربانی غبار غم رویایم تکان داد
    اگر چه من نگاهت را ندیدم ولی زیباییت را میشناسیم
    صدای موج روحت را ستاره دل دریاییت را میشناسم
    ز تو آموختم نقاشی عشق ز تو احساس را ترسم کردم
    ز تب نور
    امید و موج دل را میان غنچه ها تقسیم کردم
    ولی من با مرور خاطراتم به اوج آرزوهایم رسیدم
    هم اینک لحظه ای نقاش هستم معلم را و مادر ا کشیدم
    ولی نقاش من کاغذی نیست برای رسم ابزاری ندارم
    کمی احساس را با جرعه ای عشق به روی برگ یاسی می گذارم
    دل نقاشیم تفسیر رویاست چرا تفسیر
    یک رویا نباشیم
    چرا رنگ غروبی سرخ باشیم چرا چون آبی دریا نباشیم
    اگر چه گشت شعرم بس مطول ولی نقاشیم را قاب کردم
    سحر شد خاطراتم نیز رفتند دوباره من زمان را خواب کردم

  2. Top | #2
    SarGol
    انتظار
    شد بهار و دل من اسیر شهر طوفانی انتظارست
    حرف قلب من این بوده و هست که بیایی بهارست
    قوی دل در لحظه ای را شمرده تا تو از شهر غربیت بیایی
    نبض آلاله ها را گرفتم تا که شاید بدانم کجایی
    شهر لب باغ دل مرز احساس حسرت لحظه ای با تو بودن
    با نگاهت سخن گفتن و بعد شعری از جنس دریا سرودن
    عکس رویاییت را نهادم توی یک قاب عکس طلایی
    با کمی لاله رویش نوشتم لعنت عشق بر تو جدایی
    می تپد قلب در شهر غوغا باز در آرزوی
    رسیدن
    باز هم حسرت روی یک شمع حسرت دسته ای پونه چیدن
    حسرت سرخ فردای غربت بی امان لحظه ها را شمردن
    آرزو کردنی بی سرانجام دل به امواج عشقی سپردن
    سال رفت و من و پونه و تو حبس در بندهای جدایی
    یک جهان حسرت مهربانی عالمی آرزوی رهایی
    من نگاه تو را اولین بار روی یک شعر
    نمناک دیدم
    قصه سبز زیباییت را از زبان غزل ها شنیدم
    باورم نیست آمد بهار و ماه چشم تو بر دل نتابید
    دل به یاد تو یک سال رنجید چشم در آرزویت نخوابید
    یادگار تو یک عشق پاک ست توی گلدانی از آرزویم
    خوب شد مانده این یادگاری تا که گه گاه آن را ببویم
    چشم تو نقطه عطف دلهاست
    دیدنت مرهم قلب عاشق
    گونه ات سرزمین تبسم خنده های تو رنگ شقایق
    تا بیایی به روی دل خود عکس یک یاس تنها کشیدم
    توی نقاشی چشمهایت انتظاری شکوفا کشیدم
    هیچ کس با دل من نیامد تا لب جاده های رهایی
    منتظر مانده ام روی یک پل تا که شاید از آن سو بیایی
    آسمان تا نگاهی به من کرد
    دیدگانش پر از اشک غم شد
    نقره هایش هم از غصه تب کرد یک گل از خنده زهره کم شد
    برکه اش که مرا دید و قلبش مثل یک نرگس منتطر شد
    قصه ام را به آلاله گفتم بر لبش حسرتی منتظر شد
    هرکسی که برایم دلش سوخت عاشقانه شکست و دعا کرد
    سنگ هم قصه ام را شنید و صادقانه خدا را صدا کرد
    باز هم تو در آنجایی و من منتظر مانده ام تا بیایی
    درس من و رمز زیبا شکفتن قلب من دفتر آشنایی
    گفته بودی اگر قاصدکها از سفرهای رویا بیایند
    گفته بودی اگر شاپرک ها شهریمان را گلستان نمایند
    گفته بودی اگر صد شکوفه در میان گلستان بروید
    گفته بودی اگر یک پرستو برگ آلاله ای
    را ببوید
    گفته بودی اگر توی قلبم باغی از یاس خوشبو بکارم
    گفته بودی اگر مثل باران روی دلهای عاشق ببارم
    باز می گردی و در کنارم قصه عشق را می نگاری
    پس چه شد نسترن ها شکفتند بازگرد ای نسیم بهاری

  3. Top | #3
    SarGol
    ای کاش
    ای کاش من خورشید بودم
    روی علف ها می نشستم
    با مهربانی قفل غم را
    از روی در ها می شکستم
    ای کاش من آلاله بودم
    لاله ای خوش رنگ و زیبا
    آلاله ای که دوست دارد
    نجوای سرخ شاپرک را
    ای کاش من احساس بودم
    مفهوم سبز زنده بودن
    مضمون باران بهاری
    در دفتر سرخ سرودن
    ای کاش من لبخند بودم
    بر روی لبهای کویری
    ای کاش غم را می زدودم
    لز چشم نمناک اسیری
    ای کاش من پرواز بودم
    پرواز تا
    اوج رسیدن
    پرواز تا اعماق رویا
    نبض شقایق را شنیدن
    ای کاش من مهتاب بودم
    مهتاب با نوری طلایی
    همدرد با مرغان عاشق
    با بی دلان درد آشنایی
    ای کاش من آیینه بودم
    یا انعکاس نور بودم
    با نقره هایم گرد غم را
    از صفحه دل می زدودم
    ای کاش من یک قطره
    بودم
    یک قطره اشک پاک و جاری
    اشکی به روی گونه ای سرخ
    یا در دل چشم انتظاری
    ای کاش من یک یاس بودم
    تا بیکران می رسیدم
    دست پر از احساس خود را
    بر قلب باران میکشیدم
    ای کاش من یک قلب بودم
    شب تا سحرگاه می تپیدم
    آن قدر می رفتم فراتر
    تا آه شب را می
    شنیدم
    ای کاش من دیدار بودم
    آن شوق نیلی رنگ دیدن
    از خوشه های زرد خورشید
    گل دسته های یاد چیدن
    ای کاش با شعر رهایی
    در قلب ها غوغا نماییم
    و با ورود حضرت عشق
    این کلبه را دریا نماییم

  4. Top | #4
    SarGol
    دفتر شعر پروانه ات خواهم ماند این روزا
    این روزا
    این روزا عادت همه رفتن ودل شکستنه
    درد تموم عاشقا پای کسی نشستنه
    این روزا مشق بچه ها یه صفحه آشفتگیه
    گردای رو آینه فقط غم زندگیه
    این روزا درد عاشقا فقط غم ندیدنه
    مشکل بی ساتاره ها یه کم ستاره چیدنه
    این زوطا کار گلدونا از شبنمی تر شدنه
    آرزوی شقایقا یه شب کبوتر شدنه
    این روا آسمونمون پر از شکسته بالیه
    جای نگاه عاشقت باز توی خونه خالیه
    این روزا کار آدما تو انتظار گذاشتنه
    ساده ترین
    بهانشون از هم خبر نداشتنه
    این روزا سهم عاشقا غصه و بی وفاییه
    جرم تمومشون فقط لذت آشناییه
    این روزا توی هر قفس تو خواب خونه جاریه
    این روزا چشمای همه غرق نیاز شبنمه
    رو گونه هر عاشقی چند قطره بارون غمه
    این روزا ورد بچه ها بازی چرخ و فلکه
    قلبای مثل دریامون پر از
    خراش و ترکه
    این روزا عادت گلا مرگ و بهونه کردنه
    کار چشمای آدما دل رو دیونه کردنه
    این روزا کار رویامون از پونه خونه ساختنه
    نشونه پروانگی زندگی ها رو باختنه
    این روزا تنها چارمون شاید پرنده مردنه
    رو بام پاک آسمون ستاره رو شمردنه
    این روزا آدما دیگه تو قلب هم جا
    ندارن
    مردم دیگه تو دلهاشون یه قطره دریا ندارن
    این روزا فرش کوچه ها تو حسرت یه عابره
    هر جایی منتظر ورود یه مسافره
    این روزا هیچ مسافری بر نمی گرده به خونه
    چشاتی خسته تا ابد به در بسته می مونه
    این روزا قصه ها همش قصه دل سوزوندنه
    خلاصه حرف همه پر زدن و نمندنه
    این روزا درد آدما فقط غم بی کسیه
    زندگیشون حاصلی از حسرت و دلواپسیه
    این روزا خوشبختی ما پشت مه نبودنه
    کار تموم شاعرا فقط غزل سرودنه
    این روزا درد آدما داشتن چتر تو بارونه
    چشمای خیس و ابریشون همپای رود کارونه
    این روزا دوستا هم دیگه با م صداقت ندارن
    یه
    وقتا توی زندگی همدیگر و جا می ذارن
    جنس دلای آدما این روزا سخت و سنگیه
    فقط توی نقاشیا دنیا قشنگ و رنگیه
    این روزا جرم عاشقی شهر دل و فروختنه
    چاره فقط نشستن و به پای چشمی سوختنه
    اسم گلا رو این روزا دیگه کسی نمی دونه
    اما تا دلت بخواد اینجا غریب فراوونه
    این روزا
    فرصت دلا برای عاشقی کمه
    زخمای بی ستاره ها تشنه یاس مرهمه
    این روزا اشک مون فقط چاره بی قراریه
    تنها پناه آدما عکسای یادگاریه
    این روزا فصل غربت عشق و یبداری مجنونه
    بغضای کال باغچه منتظر یه بارونه
    این روزا دوستای خوبم همدیگر رو گم میکنن
    دلای پاک و ساده رو
    فدای مردم میکنن
    این روزا آما کمن پشت نقاب پنجره
    کمتر میبینی کسی رو که تا ابد منتظره
    مردم ما به همدیگه فقط زود عادت می کنن
    حقا که بی وفایی رو خوبم رعایت میکنن
    درسته که اینجا همه پاییزا رو دوست ندارن
    پاییز که از راه برسه پا روی برگاش می ذارن
    اما شاید تو زندگی یه
    بغض خیس و کال دارن
    چند تا غم و یه غصه و آرزوی محال دارن
    این روزا باید هممون برای هم سایه باشیم
    شبا به یاد هممون برای هم سایه باشیم
    شبا که دلواپس کودک همسایه باشیم
    اون وقت دوباره آدما دستاشون و پل میکنن
    دردای ارغوانی رو با هم تحمل می کنن
    اگه به هم کمک کنیم
    زندگی دیدنی میشه
    بر سر پیمان می مونن دوستای خوب تا همیشه
    اما نه فکر که مکنیم این کار یه کار ساده نیست
    انگار برای گل شدن هنوز هوا آماده نیست

  5. Top | #5
    SarGol
    دفتر شعر پروانه ات خواهم ماند برای چشمانت
    برای چشمانت
    هوا ترست به رنگ هوای چشمانت
    دوباره فال گرفتم برای چشمانت
    اگر چه کوچک و تنگ است حجم این دنیا
    قبول کن که بریزم به پای چشمانت
    بگو
    چه وقت دلم را ز یاد خواهی بر د
    اگر چه خوانده ام از جای جای چشمانت
    دلم مسافر تنهای شهر شب بو هاست
    که مانده در عطش کوچه های چشمانت
    تمام آینه ها نذر یاس لبخندت
    جنون آبی در یا فدای چشمانت
    چه می شود تو صدایم کنی به لهجه موج
    به لحن نقره ای و بی صدای چشمانت
    تو هیچ وقت پس از صبر من نمی آیی
    در انتظار چه خالیست جای چشمانت
    به انتهای جنونم رسیده ام اکنون
    به انتهای خود و ابتدای چشمانت
    من و غروب و سکوت و شکستن و پاییز
    تو و نیامدن و عشوه های چشمانت
    خدا کند که بدانی چه قدر محتاج ست
    نگاه خسته من به دعای چشمانت

  6. Top | #6
    SarGol
    دفتر شعر پروانه ات خواهم ماند برگرد
    برگرد
    برگرد بی تو بغض فضا وا نمی شود
    یک شاخه یاس عاطفه پیدا نمی شود
    در صفحه دلم تو نوشتی صبور باش
    قلبم غبار دارد و معنا نمی شود
    بی تو شکست
    و پنجره رو به آسمان
    غم در حریم آبی دل جا نمی شود
    دریای تو پناه نگاه شکسته است
    هر دل که مثل قلب تو دریا نمی شود
    می خواستم بچینم از آن سوی دل گلی
    اما بدون تو که گلی وا نمیشود
    دردیست انتظار که درمان آن تویی
    این درد تلخ بی تو مداوا نمی شود
    زیباترین گلی که
    پسندیده ام تویی
    گل مثل چشمهای تو زیبا نمی شود
    بی تو شکسته شد غزل آشناییم
    این رسم مهربانی دنیا نمی شود
    گفتی صبور باش و به آینده بنگر
    پروانه که صبور و شکیبا نمی شود
    شبنم گل نگاه مرا بار شسته است
    دل در کنار یاد تو تنها نمی شود
    گلدان یاس بی تو شکست و غریب شد
    گلدان بدون عشق شکوفا نمی شود
    باران کویر روح مرا می برد به اوج
    اما دلم بدون تو شیدا نمی شود
    رفتی و بی تو نام شکفتن غریب شد
    دیگر طلوع مهر هویدا نمی شود
    رویای من همیشه به یاد تو سبز بود
    رفتی و حرفی از غم رویا نمی شود
    رفتی و دل میان گلستان غریب ماند
    دیگر بهار محو تماشا نمی شود
    یک قاصدک کنار من آمد کمی نشست
    گفتم که صبح این شب یلدا نمی شود
    دل های منتظر همه تقدیم چشم تو
    امروز بی حضور تو فردا نمی شود

  7. Top | #7
    SarGol
    دفتر شعر پروانه ات خواهم ماند بعد دیدار تو
    بعد دیدار تو
    تو مثل راز پاییزی و من رنگ زمستانم
    چگونه دل اسیرت شد قسم به شب نمی دانم
    تو مثل
    شمعدانی ها پر از رازی و زیبایی
    و من در پیش چشمان
    تو مشتی خاک گلدانم
    تو دریای ترینی آبی و آرام و بی پایان
    و من موج گرفتاری اسیر دست طوفانم
    تو مثل آسمانی مهربان و آبی و شفاف
    و من در آرزوی قطره های پاک بارانم
    نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته
    به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم
    تو دنیای منی بی انتها و
    ساکت و سرشار
    و من تنها در این دنیای دور از غصه مهمانم
    تو مثل مرز احساسی قشنگ و دور و نامعلوم
    و من در حسرت دیدار چشمت رو به پایانم
    تو مثل مرهمی بر بال بی جان کبوتر
    و من هم یککبوتر تشنه باران درمانم
    بمان امشب کنار لحظه های بی قرار من
    ببین با تو چه رویایی ست رنگ
    شوق چشمانم
    شبی یک شاخه نیلوفر به دست آبیت دادم
    هنوز از عطر دستانت پر از شوق است دستانم
    تو فکر خواب گلهایی که یک شب باد ویران کرد
    و من خواب ترا می بینم و لبخند پنهانم
    تو مثل لحظه ای هستی که باران تازه می گیرد
    و من مرغی که از عشقت فقط بی تاب و حیرانم
    تو می آیی و
    من گل می دهم در سایه چشمت
    و بعد از تو منم با غصه های قلب سوزانم
    تو مثل چشمه اشکی که از یک ابر می بارد
    و من تنها ترین نیلوفر رو به گلستانم
    شبست و نغمه مهتاب و مرغان سفر کرده
    و شاید یک مه کمرنگ از شعری که می خوانم
    تمام آرزوهایم زمانی سبز میگردد
    که تو یک شب
    بگویی دوستم داری تو می دانم
    غروب آخر شعرم پر از آرامش دریاست
    و من امشب قسم خوردم تر ا هرگز نرنجانم
    به جان هر چه عاشق توی این دنیای پر غوغاست
    قدم بگذار روی کوچه های قلب ویرانم
    بدون تو شبی تنها و بی فانوس خواهم مرد
    دعا کن بعد دیدار تو باشد وقت پایانم

  8. Top | #8
    SarGol
    دفتر شعر پروانه ات خواهم ماند بمان بهانه من
    بمان بهانه من
    غم غروب نگاهت نشست بر روحم
    بمان ستاره که بی تو بهار می میرد
    میان دشت بنفشه کنار برکه عشق
    برای شهر دلم انتظار میمیرد
    دلم به
    وسعت آلاله های سرخ ست
    وجود آبی احساس پاک و بارانی ست
    چگونه بی تو بمانم بدان بهانه من
    دلم هنوز به دست تو زندانی ست
    بدان که قصه احساس قصه نیلی ست
    بیا و قصه او را دوباره باورکن
    بجای هجرت و اندوه و بی قراری و درد
    بیا و از سر لطف تو فکر دیگر کن
    پرنده از غم
    هجران تو چه باید کرد
    دلم برای نگاهت بهانه می گیرد
    دلم اگر بروی در خزان هجرانت
    چو یک کبوتر بی آب و دانه می میرد
    اگر چه قدر نگاه تو را ندانستمن
    ولی همیشه به یاد تو شعر می خوانم
    کنون گر تو کنارم نمانی و بروی میان هاله ای از انتظار می مانم
    به جان برگ گل یاس باغ دل
    سوگند
    قسم به عاطفه یک نگاه دریایی
    قسم به بارش شمع وجود یک انسان
    قسم به شهر پر از ساکنان رویایی
    قسم به واژه کمرنگ عشق در مهتاب
    قسم به ترجمه نیلی شکیبایی
    قسم به عاطفه نقره فام چشمانت
    قسم به هجی مفهوم یک شکوفایی
    بمان همیشه که بی تو شکوفه خواهد مرد
    دگر
    میان گلستان گلی نخواهد ماند
    بدون تو گل و گلدان غریب خواهد شد
    دگر میان چمن بلبلی نخواهد ماند
    شکسته می شود از دوریت بلور دلم
    بدون تو تپش قلب من چه بی معناست
    بدون تو دلم از تب همیشه خواهد سوخت
    بدون خنده تو قلب غنچه ها تنهاست
    مرور خاطره انتشار احساست
    دل مرا به تماشای عشق خواهد برد
    بمان همیشه که بی تو ترانه بودن
    میان قلب هزاران جوانه خواهد مرد
    صدای نبض بنفشه صدای خنده یاس
    میان باغ نگاهت چو برکه ای جاریست
    بدان اگر بروی کار باغ چشمانم
    همیشه شکوه و اشک و شکستن و زاریست
    میان شبنم اشکم بلوری از عشقست
    به
    یاد جاده سرسبز شهر چشمانت
    بمان همیشه دلم بی تو زرد خواهد شد
    تمام هستی این دل فدای مژگانت
    غم نبودن تو در کنار من سخت ست
    حضور آبیت اینجا چه قدر زیبا بود
    چگونه می شود اکنون میان غربت باغ
    بدون زمزمه آبی تو اینجا تنها بود
    چه لذتی ست درون نگاه پر نورت
    بیا و
    زخم عمیق مرا تو درمان کن
    ببین چه درد بزرگی ست غربت دو نگاه
    بیا ببار و مرا خیس عطر باران کن
    بدون یاد تو قلبم کویر خواهد شد
    بمان همیشه که بی تو نسیم غمناکست
    تمام کلبه چشمم تمام شهر دلم
    ز قطره قطره باران اشک نمناکست
    ز سقف نیلی چشمم چکید قطره اشک
    ترا قسم
    به شقایق بمان ستاره من
    بچین ز باغ دلت دسته ای گل پونه
    بمان که نیست به جز این مرام چاره من
    بگو ستاره کنارم همیشه خواهی ماند
    بگو که قلب من از انتظار لبریز است
    بدون تو تپش قلب من چه بی معناست
    بیا که بی تو وجودم همیشه پاییز ست
    قسم به نغمه باران بمان بهانه من
    بدون تو تپش آفتاب کم رنگست
    به هر کجا که روی هر زمان و هر لحظه
    دلم همیشه برای نگاه تو تنگ ست

  9. Top | #9
    SarGol
    دفتر شعر پروانه ات خواهم ماند به یادت
    به یادت
    تو با یک جرعه از دریای یادت
    میان باغ قلبم جا گرفتی
    تو با یک انعکاس نقره ای رنگ
    تو چون یک هدیه فیروزه ای
    رنگ مرا بر قایق رویا نشاندی
    و با یک لطف یک لبخند ساده
    مرا به سرزمین عشق خواند ی
    تو دیار میان قلب ها را
    به رسم آسمانی ها شکستی
    چون حسی غریب و واژه های سرخ
    میان دفتر روحم نشستی
    تو دریای ترین ترسیم یک موج
    تو تنها جاده دل تا خدایی
    تو مثل شوق یک کودک لطیفی
    تو مثل عطر یک
    گلدان رهایی
    تو مثل نغمه موزون باران
    به روی اطلسی ها نازنینی
    و تا وقتی روحم مال اینجاست
    به روی صفحه دل می نشینی

  10. Top | #10
    SarGol
    دفتر شعر پروانه ات خواهم ماند بهانه
    بهانه
    گفتی که به احترام دل باران باش
    باران شدم و به روی گل باریدم
    گفتی که ببوس روی نیلوفر را
    از عشق تو گونه های او بوسیدم
    گفتی که ستاره شو
    دلی روشن کن
    من همچو گل ستاره ها تابیدم
    گفتی که برای باغ دل پیچک با ش
    بر یاسمن نگاه تو پیچیدم
    گفتی که برای لحظه ای دریا شو
    دریا شدم و ترا به ساحل دیدم
    گفتی که بیا و لحظه ای مجنون باش
    مجنون شدم و ز دوریت نالیدم
    گفتی که شکوفه کن به فصل پاییز
    گل دادم
    و با ترنمت روییدم
    گفتی که بیا و از وفایت بگذر
    از لهجه بی وفاییت رنجیدم
    گفتم که بهانه ات برایم کافیست
    معنای لطیف عشق را فهمیدم

صفحه 1 از 7 123 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کاربرانی که این تاپیک را مشاهده کرده اند: 0

هیچ عضوی در لیست وجود ندارد.

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

مرجع تخصصی ویبولتین ویکی وی بی در سال 1391 تاسیس شده است و افتخار میکند که تا کنون توانسته به نحو احسن جدید ترین آموزش ها و امکانات را برای وبمستران میهن عزیزمان ایران به ویژه کاربران ویبولتین به ارمغان بیاورد .

اطـلـاعـات انجمـن
حـامـیان انجمـن