مراعاشق چنان بایدکه هرباری که برخیزد
قیامتهای پرآتش زهرسویی برانگیزد
دلی خواهیم چون دوزخ که دوزخ رافروسوزد
دوصددریابشوراندزموج بحرنگریزد
هرکه سودای توداردچه غم ازهرکه جهانش
نگران توچه اندیشه وبیم ازدگرانش
به جفایی وقفایی نرودعاشق صادق
مژه برهم نزندگربزنی تیروسنانش
شرط هواداری ماشیدایی وشوریدگی ست
گریارماخواهی شدن شوریده وشیدابیا