ای چشم پلنگان جهان خیرهی ماهت
یک چند از این خاک گذر کردی و ماندهست
چشمان زمین تا به ابد چشم به راهت
مصراع به مصراع نفس میکشم از تو
انگار پُرم آه پُرم از تب آهت
مصراع به مصراع مرا زیر و زبر کن
ای زلزله در زلزله امواج نگاهت
ای خسته مسافر که در این غربت دیرین
دستان خدا بوده فقط پشت و پناهت
حیرت شدهام گم شدهام در شبت ای ماه
دریاب مرا در خم گیسوی سیاهت
من منتظرم تا برسد صبح طلایی
تا بشکفد این پنجره با عطر پگاهت