نمایش نتایج: از 1 به 4 از 4

موضوع: دقـیقـا هـمان روز فـهمیدم ڪه مـیروے

Hybrid View

  1. Top | #1

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Nov 2017
    شماره عضویت
    5652
    نوشته ها
    1,086
    پسندیده
    264
    مورد پسند : 885 بار در 731 پست
    Windows NT 10.0 Firefox 58.0

    دقـیقـا هـمان روز فـهمیدم ڪه مـیروے

    دقـیقـا هـمان روز ڪه گفـتے تـه مـوهـایـت را فـر نمـے ڪنے?
    چـرا لـاغـر نمـے ڪنے؟ چـرا بـه خـودت نمـے رسے؟ چـرا مـوسیـقی کـلاسـیک گـوش نمیـدهے؟
    دقـیقـا هـمان روز ڪه عیـب هـایـم بـه چـشمت آمد فـهمیدم دیـگر
    دوسـتم نـدارے! فـهمیدم ڪه مـیروے
    فـهمیدم فـاتحه ایـن رابـطه را خـوانـدے...!
    عـاشق عیـب هـارو نمـے بـیند...
    دقـیقـا هـمان روزے ڪه دیـدی،
    دیـگر عـاشـقم نـبودے......
    به سلامتی گرگی که فهمید چوپان خواب است
    اما زوزه اش را کشید
    تا از پشت
    خنجر نزند




  2. Top | #2

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Nov 2017
    شماره عضویت
    5652
    نوشته ها
    1,086
    پسندیده
    264
    مورد پسند : 885 بار در 731 پست
    Windows NT 10.0 Firefox 58.0
    اگــــر تو نبودی...
    نمیدانم هر روز برای چه کسی میــنوشتم...!
    هر جلوه ی زیبا...
    نا خودآگاه مرا یاد تو می اندازد...
    و لاجــــرم...
    مرا با خود به اوج میــــبرد...
    سرنگون میـــسازد...
    میخنداند و...
    میــــگریاند...!
    ای کاش...
    لااقــــل...
    دستم را میــــگرفتی...
    تا حــــرارت عشقم را درک کنــــی...!
    گــــرچه...
    میدانم هـــرگز نمیـــفهمی چقــدر... دوستت داشتم...
    و مشکل من...
    این روزهـــا...
    همــــین است...
    به سلامتی گرگی که فهمید چوپان خواب است
    اما زوزه اش را کشید
    تا از پشت
    خنجر نزند




  3. Top | #3

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Nov 2017
    شماره عضویت
    5652
    نوشته ها
    1,086
    پسندیده
    264
    مورد پسند : 885 بار در 731 پست
    Windows NT 10.0 Firefox 58.0
    تنهایی دلیل محکمی برای با هم بودن نبود...
    یکی مان باید پناه می بود و یکی مان پناهگاه...

    دوتا خسته...
    دوتا رنجور...
    دوتا بی پناه...

    یکیمان باید قویتر می بود...
    سخت جان تر...
    صبورتر...

    آن یکی من بودم...!
    ژست قویتر ها را گرفتم...
    ادای سخت جانها را درآوردم...
    دن کیشوت ی توخالی...
    یکیمان خسته تر می شد...
    زودتر از پا می افتاد...
    زودتر تمام می شد...

    آن یکی...
    من بودم...
    به سلامتی گرگی که فهمید چوپان خواب است
    اما زوزه اش را کشید
    تا از پشت
    خنجر نزند




  4. Top | #4

    عنوان کاربر
    کاربر عضو
    تاریخ عضویت
    Nov 2017
    شماره عضویت
    5652
    نوشته ها
    1,086
    پسندیده
    264
    مورد پسند : 885 بار در 731 پست
    Windows NT 10.0 Firefox 58.0
    روی کاغذ نوشتم : دست هـــای تو …
    و روی آن دست کشیدم !
    روی کاغذ نوشتم : شانـــه های تو …
    و سر بر شانه ات گذاشتم !
    روی کاغذ نوشتم : چشــــم های تو …
    و یک دل سیر تماشایشان کردم !
    هر صبح …
    با مشتـــی کاغذ در آغوشم …
    از خواب ِ تـــو بیدار شدم !
    و اینک
    روی همــــان کاغذ قـــدیمی
    می نویسم :
    من …
    از این زندگـــی کاغذی خسته ام !
    به سلامتی گرگی که فهمید چوپان خواب است
    اما زوزه اش را کشید
    تا از پشت
    خنجر نزند




اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کاربرانی که این تاپیک را مشاهده کرده اند: 0

هیچ عضوی در لیست وجود ندارد.

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

مرجع تخصصی ویبولتین ویکی وی بی در سال 1391 تاسیس شده است و افتخار میکند که تا کنون توانسته به نحو احسن جدید ترین آموزش ها و امکانات را برای وبمستران میهن عزیزمان ایران به ویژه کاربران ویبولتین به ارمغان بیاورد .

اطـلـاعـات انجمـن
حـامـیان انجمـن