ساز زندگی ات را با دل بنواز!

مردی برای دیدن نمایشی به "برادوی" رفت، در آنتراکت،برای صرف نوشیدنی بیرون آمد.لابی شلوغ بود و مردم سیگار می کشیدند،حرف می زدند و می نوشیدند.

نوازنده ای پیانو می نواخت،اما هیچ کس به موسیقی اش توجه نمی کرد.مرد از نوشیدنی اش جرعه ای نوشید و نوازنده را زیر نظر گرفت.نوازنده خسته می نمود،فقط وظیفه اش را انجام می داد و منتظر پایان آنتراکت بود.

پس از یک نوشیدنی دیگر،رفت نزدیک پیانو و به نوازنده اعتراض کرد:
سرم رفت ! چرا برای دل خودت پیانو نمی زنی؟

نوازنده شگفت زده شد و بعد شروع به نواختن موسیقی مورد علاقه اش کرد.در مدت تنها چند دقیقه،تمام لابی در سکوت فرو رفت.

وقتی آهنگ به پایان رسید،پر شور تشویق اش کردند.