کجایی ، آرزوی سالهای بی کسی هایم ؟
کجایی ، ای امید چشم بر راهم ؟
کجایی ، ای نگاه نازنین عشق ؟
کجایی ، حاصل زیبایی پیوند ؟
بیا ای همنشین شام بی فردا
سخن ها داشتم ، اما
مرا دردی که در جانم نشسته
راه را بر گفتنم بسته
دلم خسته ، نگاهم با تو پیوسته
تمام دلخوشی هایم بدون تو
زجانم رخت بر بسته
ببین تنها امیدم بودی و اینک
شدی تنها غــم شب های بی خوابی
صــدایم کن ، صــدایم کن
که از دلتنگی بی تو شدن، هرشب
دلم در سینه بر دیوار می کوبد
نگاهم کن ، صدایم کن
بیا از آتش هجران رهایم کن