من روزهای تلخی را دیدهام
وحرف های خیلی زشتی شنیدهام
بسیار زشتتر از فقر
اماسوگند خوردهام
کلامی بر زبان نیاورم
وخواب های خود را هم
با هیچکس نگویم
باری شادم از اینکه سپیده دم باز دمیده است
و برف های خوب دماوند
در بستری از آبی راحت لمیدهاند
در ضمن
عشق نیز دروغ است