تقسيم عادلانه ؟؟!!
شيري در جنگل آهويي را شكار كرد .
گرگ و روباهي هم از دور پيدا شدند.
شير به گرگ دستور داد كه آهو را پوست كنده و آماده خوردن نمايد.
گرگ اجراي امر كرده و پس از لحظاتي شير از گرگ پرسيد :
گوشت آهو را آماده و تقسيم نمودي؟
جواب داد: بله قربان .
شير گفت: چگونه ؟
گرگ گفت : ران ها وكتف هاي آهو سهم سلطان. تنه و دنده هاي آهو سهم خودم .
و گردن آهو هم سهم روباه .
شير عصباني شد .حمله كرد و كله گرگ را از تنه اش جدا نمود .
بعد به روباه امر كرد كه تو آهو را تقسيم كن.
روباه پس از لحظاتي چنين گفت:
دل و جگر آهو صبحانه سلطان .ران ها و قسمتي از تنه ناهار سلطان .كتف ها و بقيه تنه هم شام سلطان .
..شير نگاهي از سر رضايتمندي به روباه كرد و گفت :
پس سهم خودت كو ؟
روباه گفت : دعا به جان سلطان !
شير از روباه پرسید:
پدر سوخته ! اين تقسيم عادلانه را چگونه ياد گرفتي ؟!
روباه با حالت ترس و لرز گفت :
قربان! از كله جداشده گرگ !!