نه چشای خسته و مهربونت شبیه چشای گرگه نه دلت می ذاره که بد باشی. نه فکرت دور و بر اذیت کردن کسی می چرخه نه زبونت به تلخی باز می شه. تقاص؟! یه مسیر سبز بود که کنار هم طی کردیم و یه نسیم خنکی که گه گدار به صورتمون زد و عطر خاک بارون زده که صیقلمون داد و آره شاید یه وقتایی حساسیت فصلی و یه دل سیر اردیبهشت. همش خوب بود و هست. اگه امروز عاشقم و راه و رسمش رو بلدم، اگه می تونم به یه مرد تکیه کنم با یه تجربه شیرین از احساس آرامش عمیق و واقعی، اگه فکر گذشته آزارم نمی ده و لبخند می آره رو لبم، همش به خاطر اون رد پای سبز که یه روز از مسیر نگاهم گذشت و من رو برد با خودش و بهم یاد داد عاشقی کنم ...