خب ما هیچوقت دوستِ عکاسی نداشتیم

‎که ببردمان لای برگ های رنگارنگِ پاییزی،
‎ما ژست بگیریم
‎ و به افق خیره شویم و او هی عکس بگیرد و
‎در آخر با شاهکارهای یک در میان راهی خانه شویم
‎و با عکس هایمان دلبری کنیم،
‎راستش اهل سلفی بودیم
‎و عادت داشتیم تنهایی مان را قاب کنیم برایتان بفرستیم.
‎ما دختر های سیاست مداری نبودیم که بلد باشیم کجا جوابِ زنگ و تماس هایتان را ندهیم تا دلتنگمان شوید،
‎و کجا کمی محبت چاشنیِ رابطه کنیم تا دلسرد نشوید...
‎ما بلد نبودیم ریز محبت کنیم
‎تا هول برتان ندارد،
‎بلد نبودیم وقتی زنگ میزنید
‎نپریم روی گوشی و جوابتان را ندهیم،
‎بلد نبودیم
‎وقتی می بینیمتان به چشم هایمان بگوییم برق نزنند،
‎بلد نبودیم حتی وقتی دلخوریم
‎ با شما قهر کنیم.
‎ما بلد نبودیم،
‎خیلی چیزها را که یک دختر باید بلد باشد

‎ بلد نبودیم.
‎شاید همین "نابلدی" ها بود
‎که کار را به اینجا کشاند،
‎که با بی رحمی دل گرفتید
‎و دل بستید و
‎ دل کندید...