عشق من وقتی که خوابی خوش به حال خواب ها
حسرت چشم تو را دارند جمله قاب ها
توی دامت آمدن رویاست ماهیگیر من
بیخودی زحمت نکش در بستن قلاب ها
هر چه دستت میرسد بر من بباران روزگار
سخت جان تر میشود این عشق در سیلاب ها
لحظه لحظه عشق بود و شور بود و شعر بود
جاده ی ماسوله، چشمان تو، پیچ و تاب ها
جز خودم درگیر دنیای کس دیگر نباش
قدر گوهر را نمیدانند این ناباب ها
شعر را ول کن بیا با بوسه حرفت را بزن
عاشقی ربطش به ایجاز است نه اطناب ها
مهناز فرهودی