کسی که
در آغوش غم بزرگ شده
تنهایی بهترین همدم اوست
دل تنگتم
کسی که
در آغوش غم بزرگ شده
تنهایی بهترین همدم اوست
دل تنگتم
چرا غمها نمیدانند
که من غمگینترین غمگین شهرم؟
بیا هی دوست با من باش
که من تنهاترین تنهای شهرم
دل تنگتم
تنهاییام را به کافه میبرم
مینشینم پشت میز همیشگی
کافهچی میپرسد:
چه میخوری؟
میگویم:
همان غصهی همیشگی...
دل تنگتم
هر قطره اشک نشان دل شکستگی است
هر سکوت نشان تنهایی است
هر لبخند نشان مهربانی است
هر پیام نشانی از دلتنگی من برای تو است
دلتنگتم
آنکه مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت
او در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت
خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد
طعنهای بر در این خانه تنها زد و رفت
دل تنگتم
شب من پنجرهای بی فردا
روز من قصهی تنهایی ما
مانده بر خاک و اسیر ساحل
ماهیام ماهی دور از دریا
دلتنگتم
وفای اشک را نازم که در شبهای تنهایی
گشاید بغضهایی را که پنهان در گلو دارم
دلتنگتم
رفتی و ندیدی که چه محشر کردم
با اشک تمام کوچه را تر کردم
وقتی که شکست بغض تنهایی من
وابستگیام را به تو باور کردم
دل تنگتم
شمع و پروانه و بلبل همه جمع اند
بی رحم ، بیا رحم به تنهایی من کن
دلتنگتم
من چه تنها و غریبم بی تو در دریای هستی
ساحلم شو غرق گشتم بی تو در شبهای مستی
دل تنگتم