گاهی اوقات آرزوهایی داری که برای رسیدن بهش تلاش می کنی، حتی لحظه شماری می کنی که فرصت پیدا کنی. خودت و نشون بدی. از یه جایی که تنهایی زحمت کشیدی و تجربه زیادی بدست اوردی... وارد یه محیط بازتر بشی یعنی به آرزوت برسی. اما امان از روزی که بهش می رسی، اما یه ترسی همه وجودت و میگیره که آیا از پسش برمیای ، یه دلشوره ی عجیب، شاید اون کار و قبلا خیلی انجام داده باشی... اما چون محیط جدیدتر و بزرگتره می ترسی و حتی یه جورایی ممکنه پا پس بکشی نخوای وارد گود بشی. کلی دلشوره و ترس که باعث میشه نتونی حرکت کنی یا تصمیم بگیری همون موقعیت قبلی بمونی و ترس از جلو رفتن داشته باشی و ....