گاهی یادش به خیر می گویم

برای تمام ندیده هایم...

گاهی می خندم به کوله بارم

و گاهی افسوسی کوتاه...

گاهی کابوسی در خواب

وگاهی سکوت صدایم

گاهی تردید ... و گاهی ترس...

گاهی چشمانم را پر می کنم از:

صدای تو... حرفهای تو...

گاهی بی تفاوت به تو... به همه...

و گاهی خسته از تمام راه

رفتن ها... گریه ها... خنده ها...

گاهی خنده به روی تمام آرزوها

گاهی به آرامی فرو ریختن

به آرامی دود شدن...

گاهی دلتنگ... گاهی مغرور...

گاهی آرام خوابیدن...

و گاهی تکرار تکرار تکرار...

این است تمام زندگی من

پر از گاه گاه های متوالی و تمام نشدنی...