دست ویران گر شوقپر پرم می کند، ای غنچه رنگین پر پر....من، در آن لحظه كه چشم تو به من می نگردبرگ خشكيده ايمان رادر پنجه باد ،رقص شيطانی خواهش را، در آتش سبز !نور پنهانی بخشش را، در چشمه مهر !اهتزاز ابديت را می بينم !!بيش از اين، سوی نگاهت، نتوانم نگريست !اهتزاز ابديت را يارای تماشايم نيست !كاش می گفتی چيست؟آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاريست