تو همان چشمان مهربانی هستی

که وقتی به اشتباهم اعتراف می‌کنم می‌خندند

و همان قلب مهربانی که می‌بخشد و فراموش می‌کند.

تو همان دستان التیام بخشی هستی

که وقتی شانه‌هایم زیر بار زندگی خسته می‌شود

ناگهان گرمایشان را حس‌ می‌کنم؛

همان انگشتانی که اشک‌هایم را پاک می‌کند

و همان صدای گرمی که می‌گوید:

نگران نباش، من کنارت هستم.

تو همانی که من دوستش دارم.