چشم مست یار من میخانه میریزد بهم
محفل مستانه را رندانه میریزد بهم

دل پریشان میکند امواج گیسوی نگار
تا که موی آن پری بر شانه میریزد بهم

قطره اشکی که میغلتد ز چشمانش به ناز
از تاثر مرغ دل را لانه میریزد بهم