هرشب زنى
از پنجره ى روبرو
سفره ى بى خوابى اش را
مى تكانَد
پسرى از طبقه ى بالاتر
سيگار
ساختمان كنارى
نيمه كاره مانده
و كارگرى تمام دارايى اش را
دور خودش مي پيچد
از يك خانه
صداى آغوش مي آيد
هرشب زنى
از پنجره ى روبرو
سفره ى بى خوابى اش را
مى تكانَد
پسرى از طبقه ى بالاتر
سيگار
ساختمان كنارى
نيمه كاره مانده
و كارگرى تمام دارايى اش را
دور خودش مي پيچد
از يك خانه
صداى آغوش مي آيد
با تو خورشید ترین ماه جهانم ! نفسم.