من عاشق روی توام، کاین گونه بر دف می زنم
می سوزم و بهر تسلای جگر دف می زنم
در بند گیسوی توام ، زنجیری موی توام
چون بر نمیآید ز من ،کاری دیگر دف می زنم
امشب منم مهمان تو ، دست من و دامان تو
یا قفل در وا می کنی ، یا تا سحر دف می زنم
من موج از خود رانده ام ،کز بحر بیرون مانده ام
تا ساحل آغوش تو ، بی پا و سر دف می زنم![]()