تو نمي‌داني نگاهِ بي‌مژه‌ي محکومِِ يک اطمينان
وقتي که در چشمِِ حاکمِ يک هراس خيره مي‌شود
چه دريایِی‌ست!
تو نمي‌داني مُردن
وقتي که انسان مرگ را شکست داده است

چه زنده‌گي‌ست!