- فکر میکرد با این کار بزرگ میشه و می تونه برای خودش احترام بخره!
- باید بعضی وقتا آزادی رو از دست بدیم تا بدونیم وجود داره و بیشتر مراقبش باشیم!
- زور دست اون بود و کاری از من بر نمی اومد
- من کم کاری نکردم ولی قضاوت سختی بود؛ گرون تموم شد برای من!
... دادگاه رسمی است.
( سخته... این کلمه ای بود که بعد از اتمام هر جلسه به خودش میگفت؛
تردید تمام مدت ذهنش این بود که کسی که میرفت برده بود یا منی که مانده ام با این زندگی؟ با وجود این سعی می کرد آدم باشه و مثل یک آدم رفتار کنه.
آدم از نظر اون فردی تعریف میشد که هر روز پر از اشتباهه، ولی اشتباهات اون ممکن بود حداقل واسه بعضی افراد به قیمت جونشون تموم بشه.
کم کم داشت باورش می شد که واسه این کار ساخته نشده ولی اینو فقط پیش خودش می تونست اعتراف کنه و قضاوت دیگران نسبت به اون یه آدم همیشه کار درست و بی نقص بود.)
امروز هم از اون روزهایی بود که اون باید تصمیم میگرفت. یک کلمه برای اثبات آدم بودن اون کافی بود .. اعدام!!!