در پشت ترافیک و خیابان شلوغدر همهمه آهن و بی تابی و بوقیک کودک منتظر قرارش اینجاستفریاد نزن،محل کارش اینجاستما بین چراغ قرمز و نان خوردنشاید این نان به قیمت جان خوردنبا دسته گلی می آید و هی میگوید:لطفا بخرید که خانمت میبویدآن یکی هم دستمال دارد به دستبرف پاک کن آمده و بیکار شدستبا چراغ سبز،امیدشان میرودکودکی دنبال ماشین میدودکاش هرگز سبز نمیشد این چراغ
تا زمانی که گلی داشت خاک باغ