با صدای اشکان به خودم میام
اشکان: سروش میخوای بیرون بریم تا یکم قدم بزنی و آروم بشی
-برو بابا... دلت خوشه ها
اشکان: به خاطر خودت....
-بیخیال شو اشکان
سرگرد: مطمئنی؟
مرد سری تکون میده
سرگرد با کلافگی میگه: رسیدگی میکن...
معلومه که از سر و صدایی که لعیا راه انداخته خسته شده وسط حرفش با خشونت میگه: سروان کریمی هنوز که اینجا هستین... این دختر رو با خودتون ببرین
سروان با ترس بله ای میگه و این دفعه دیگه کوتاه نمیاد
لعیا: ولم کن لعنتی... ولم کن...
همونجور که با اون زن میره خطاب به من ادامه میده: چوب هرزکی های عشق جنابعالی رو هم من دختر خاله ام باید پس بدیم... اون دختر رفته بهت خیان.............
چنان دادی میزنم که خفه میشه... سرگرد هم با ناباوری نگام میکنه
-هرزه تو و اون دخترخاله ی احمقته... دلت رو به این خوش نکن که قراره آزاد بشی... منصور لوت داده احمق
سرگرد با جدیت میگه: آقای مهرپرور مثل اینکه فراموش کردین کجا هستین...
یه لحظه ترس تو چشمای لعیا لونه میکنه
بی توجه به سرگرد با صدایی که توش تمسخر موج میزنه ادامه میدم
-اون روزی که قصد کشتنم رو داشت لوت داد
اما خیلی زود ترسش رو پنهان میکنه و میگه: این خزعبلات چیه که تحویل من میدی؟
با نیشخند نگاش میکنم
-به زودی یادت میاد
بالاخره اون زن لعیا رو با خودش میبره و یه خورده سر و صداها میخوابه
پدر آلاگل: آقا بهم نگفتین موضوع از چه قراره
صدای سرگرد رو میشنوم
سرگرد: آقای تقوی همکارم همه چیز رو براتون تعریف میکنه
مرد: با من تشریف بیارین
پدر آلاگل و آیت از کنار من رد میشن و پشت سر اون مرد حرکت میکنند... مادر آلاگل هم به سرعت خودش رو به شوهرش میرسونه... صداش رو میشنوم
مادر آلاگل: آرش اینجا چه خبره؟
پدر آلاگل: نمیدونم مهلا.. نمیدونم
سرگرد خودش رو به من میرسونه و با عصبانیت میگه: آقای مهرپرور اگه نمیتونید جلوی خودتون رو بگیرید مجبور میش..........
وسط حرفش میپرم و میگم: ببخشید.. بدجور اعصابم تحریک شده بود
سرگرد: امروز خیلی جو اینجا رو متشنج کردین...
چیزی نمیگم... فقط متاسف سری تکون میدم
اشکان: محمد اگه به نتیجه ای نرسین چی میشه؟
لبخندی رو لباش میشینه و اشاره ای به من میکنه
سرگرد: با همه ی خرابکاریهایی که امروز کرد ولی در مورد لعیا درست گفته بود... به احتمال زیاد لعیا از منصور بی اطلاع نیست
-یعنی همه چیز روشن شد
سرگرد: نه بابا.. این فعلا در حد حدس و گمانه... چون مدرکی ازش نداریم ولی بر طبق سوابقه گذشته اش میتونم بگم که بی ارتباط با منصور نیست
اشکان: کدوم سوابق؟
سرگرد: فعلا نمیتونم توضیح بیشتری بهتون بدم