يهو صداي تق تق كوبه در به گوشش رسيد،به طرف در رفت،در رو باز كرد ،تو تاريكي شب چيزي به چشمش نميومد و كسي جلوي در نبود،تا خواست برگرده و در را ببنده ....
يهو صداي تق تق كوبه در به گوشش رسيد،به طرف در رفت،در رو باز كرد ،تو تاريكي شب چيزي به چشمش نميومد و كسي جلوي در نبود،تا خواست برگرده و در را ببنده ....