هر شب اندیشه دیگر کنم و رای دگر
که من از دست تو فردا بروم جای دگر
بامدادان که برون می‌نهم از منزل پای
حسن عهدم نگذارد که نهم پای
دگر
هر کسی را سر چیزی و تمنای کسی
ست
ما به غیر از تو نداریم تمنای دگر
هر صباحی غمی از دور زمان پیش آید
گویم این نیز نهم بر سر غم‌های دگ
بازگویم نه که دوران حیات این همه نیست
سعدی امروز تحمل کن و فردای دگر