دلدار قديمي
عطش نوش عبس سوز
اي كاش تورا
در هوس باد نفس بود
ايكاش كه تو گو شه سجاده ي خيسم
بودي ز عطرت همگان را به نشاني
مهتاب شب تار؛
اي بر من بيمار
محجوبترين يار
باز آ، كه تورا چشم به راهم
برقوت چشمان ترك خورده يعقوب
افتاده به آهم
با تونفس سبز اقاقي به حريمم
انگار تجلي شده از مهر نمازم
اي يار قديمي
دلدار صميمي
باز آ
كه تورا چشم به راهم
چشمان تو شايد
بدهند حس نيازم
مهوش دل خوبم
با ما به از اين باش!