زندگیم شده مثل چشمام!
نه من حرف اونو میفهمم،
نه اون دل به حرفای من میده..
راستش از وقتی چشمام ضعیف شد،
حرفمو نفهمید!
گفتم گریه کن،
گفت:ضعیف شدم بسه دیگه!
گفتم:ببین اون طرف و میبینی،
گفت:ضعیف شدم!
گفتم:شد یه بار من حرف بزنم و گوش کنی؟!
گفت:مگه وقتی که بهت گفتم یک قطره اشک برای رفتن یه انسان ارزش نداره
گوشت بدهکار بود؟!
گفتم:مگه من میدونستم یه روزی
زندگی ماها انقد وابسته به یه نفر میشه که با رفتن تموم میشه!