و تازه می فهمم
که برف خستگی خداست

آن قدر که حس می کنی
پاک کنش را برداشته
می کشد
روی نام من
روی تمام خیابان ها
خاطره ها





و خوشبختی
نقاشی باران خورده ای است که رنگهای محوی از آن مانده...