درکلاس ادبیات معلم گفت:
فعل رفتن راصرف کن،رفتم رفتی رفت...ساکت میشوم ومیخندم خنده ام تلخ میشود استاد دادمیزند ادامه بده.و من میگویم رفت...رفت... رفت...و دلم راشکست...