هر صبح از خواب بیدار میشم
پتومو دورم میپیچم
میرم سمت پنجره
شاید صدای آریا رو بشنوم
اما نه خبری نیست
با دلی اندوهبار و شکسته برمیگردم
با نا امیدی سراغ صندوق پستی میرم
باز هم پستچی چیزی برام نیاورده
خدایا کی تموم میشه
خستم
میترسم از ناامیدی
میترسم از روزی که کوله بارموببندم و برم
میترسم برم و اون بیاد و من نباشم
خدایا بفریاد دلم رس