حال و هوای دلت گرم بماند که شهریور پایان گرمای تابستانی ماست نه آغاز دلتنگی های سرد پاییزی...
حال و هوای دلت گرم بماند که پاییز، فصل دلسپردن و ورق زدن خاطرات کهنه ی دل نیست...


خسته ام .... خسته از بودن هایی که نباید و نبودن هایی که شاید...از آدم هایی که خودشونو بهت نزدیک میکنن و بزور جزیی از زندگیت میشن و وقتی که جایی براشون توی زندگیت و توی وجودت باز می کنی جا خالی می دن ....!
چقدر آدمای زمونمون جاخالی کردن رو خوب یاد گرفتن ...شاید از تمرین زیاد وسطی توی دوران کودکیشون نشات گرفته باشه !!!چرا انقدر ضربه زدن به دیگران واسمون راحت شده ؟شاید هممون فکر میکنیم ستون فقراتمون از فلز ساخته شده و ضربه گیر روحمونه ...غافل از اینکه روحمون پشت هیچ زندانی ، زندانی نمیشه ... از هر جنسیم که باشه ..... جز .....جز جنس باوررر ...
باور ..... باور چیه ؟!یموقع هایی انقدر باورت نسبت به خالقت قویه و یجوری بهش تکیه میکنی که از باور اون ذات لایتناهی و به واسطه روح دمیده شده درونت خودت رو هم باور میکنی...این میشه باور مثبت .... یه موقع هایی باور از ذکر میاد،از یادآوری و تکرار زیاد میاد.انقدر یه چیزیو تکرار میکنی تا جزوی از باورت می شه.وای از اون زمانی که باورت اشتباه باشه...چطور میشه که باور ادم اشتباه می شه ؟شاید انقدر یه چیزیو و یه برداشت اشتباهیو پیش خودش تکرار کرده که جزوی از باورش شده ... یه رفتار اشتباه طرف مقابلو انقدر پیش خودش بزرگ می کنه و تکرار می کنه تا باورش میشه که اون آدم سیاهیه. یا انقدر رفتارای خوب و خاص اونو برای خودش مجسم میکنه و تکرار می کنه تا باورش میشه که اون آدم کاملا سفیدیه بدون هیچ لکه ی سیاهی...اینجاست که دیگه کوچکترین اشتباهیم از طرف اون فرد پیشش بزرگترین اشتباه جلوه میکنه...
بنظر من الان اکثر ماها خاکستری ایم!!!یکی کمرنگ تر و یکی پررنگ تر ...شاید همه ی ما با گفته هامون با حرفامون با تذکرات زیادیمون ( چه تذکرات مثبت و چه تذکرات منفی ) به خودمون و به همدیگه باعث تغییر باورمون نسبت به خودمون و یا باور فردی نسبت به خودش بشیم.چه خوب میشه اگه کاری کنیم که باور مثبت توی اطرافیانمون و خودمون ایجاد کنیم.
چه خوب میشه اگه به اطرافیانمون ثابت کنیم که هیچ وقت جا خالی نمیدیم...