بیا تا دوباره آغاز کنیم



بیا تا برایت بگویم
چقدر سکوت تنهائیم فریاد دارد.

بیا تا برایت بگویم
بی تو بودن را به چه معنا کرده ام.

هنوز کوچه های قلبم
بویقدمهای تو را میدهد

و هنوز صدای شکستن سکوت اتاقم
توسط لبهای تو در گوشم است

هنوز شراب لبانت
آتش وجودم را گرم نگه داشته.

بیا تا به گذشته ها بر گردیم
به آنجا که عصای پیرمرد درختی است تنها

به کشتزاری که دانه های
برنج تازه جوانه زده است.

به دشت قصه های مادر بزرگ
آنجا که بوی صداقت احساس می شود.

بیا تا دست نوشته های
حافظ را ورق زنیم

بوی مرکب و کاغذ پوستی.

کافیست تا به چشمانش خیره شوی
نور عشق را خواهی دید

به شعرش نگاه کن!!
با مدعی مگوئید اسرار عشق و مستی...

و من فریاد میزنم
دوستت دارم

و همه چیز را دوباره آغاز می کنیم
به جز جدائی..

و چقدر زیباست زندگی...