تو دروازه ی مهر و ماهی!تو مانند چشمی، که دارد به راهی نگاهی.تو همچون دهانی، که گاهی رساند به من مژده ی دلبخواهی.تو افسانه گو، با دل تنگ من، از جهانیمن از باده ی صبح و شام تو مستممن اینک، کنار تو، در انتظارمچراغ امیدی فرا راه دارم.گر آن مژده ای همزبان قدیمی به من در رسانیبه جان تو، جان می دهم، مژدگانی