گفتی: مگر من کیستم؟ گفتم: تو دنیای منی...
گفتی: به جز این چیستم؟ گفتم: تو رویای منی

گفتی: به امیدم نباش، من یک شب دلخسته ام
گفتم: نمی دانی مگر؟ امید فردای منی

گفتی: دل من زخمی این روزهای شب زده است
گفتم: تو اما مرهم این قلب تنهای منی

گفتی: چه میخواهی تو از این ساحل ویران شده؟
گفتم : هنوزم در غزل، آبی دریای منی

گفتی: هنوزم شاعری؟ بارانی و لبریز و سبز؟
گفتم: دچار و شاعرم ، زیرا تو زیبای منی

گفتی: چه فرقی می کند، باشم کنارت یا که نه؟
گفتم: نمی دانی مگر؟ امروز و فردای منی

گفتی: که مجنون می شوی از بودنت با من ، برو
گفتم: که مجنون بوده ام از وقتی تو عشق منی