من دیگه یادَم رفته از دَردام بنویسم ..
میگن:«حل شده ..؟» میگم:« نه ، یادم رفته ..»
میگن:«مگه میشه ..؟» میگم:«شده ..»
دلتنگی هَست ، بیخوابی هَست ، دلگیری هست ،
ولی درد که از یه جایی میگذره ،
«آب از سَرت گذشته» میشه ..
میگی «چه یه وَجب ،چه یه دَریا ..»
میدونی من یادم رفته ..
یادم رفته چه جوری «تایپ کنم» که دلت بلرزه ..
یادم رفته چه جوری «بگم» که دلت بخوادَم ..
من ازت دورم و یادم رفته چجوری
میشه بهت نَزدیک شُد ..
اصلاً میشه بهت نزدیک شُد ..؟
نزدیک بودم و دور شُدم یا
اصلاً دور بودم و دورتَر شُدم ..
من یادم رفته قدّت و نگاهت و
صدات و درد و دلات و ..
یادم رفته و هِی دلم تنگ میشه ..
من یادم رفته ولی هِی دلم تَنگ میشه ..
من یادم رفته ..