مرا دوست بدار

به سان ِ گذر از یک سمت خیابان

به سمتی دیگر

اول به من نگاه کن

بعد به من نگاه کن

بعد باز هم مرا نگاه کن…!



تنها کار “عاقلانه ای” است که
از “دلم” بر می آید !

تو را چون آب دریا دوست دارم
به قدر خواب و رویا دوست دارم
سرکاری ! همه اینها دروغه
تو را من بیش از اینها دوست دارم

کلماتم را
در جوی صبح می‌شویم
لحظه‌هایم را
در روشنی باران‌ها
تا برای تو شعری بسرایم، روشن
تا که بی‌دغدغه بی‌ابهام
سخنانم را
در حضور باد
این سالک دشت و هامون
با تو بی‌پرده بگویم
که تو را
دوست می‌دارم تا مرز جنون