می رومبه کجا؟نمی دانمحس بدی ست بی مقصدی!کاش نه باران بند می آمدنه خیابان به انتها می رسید

به باران دل نبندکه هر چهار فصل دیوانه‌ات خواهد کرداگر ببارد ، از شوقاگر نبارد ، از دلتنگی …


باران که شدی مپرس این خانه ی کیستسقف حرم و مسجد و میخانه یکی ستباران که شدی پیاله ها را نشمارجام و قدح و کاسه و پیمانه یکی ست

هر کجا هستم٬باشم‌آسمان مال من استپنجره٬‌فکر٬‌هوا‌٬عشق‌زمین مال من استچشمها را باید شستجور دیگر باید دیدچترها را باید بستزیر باران باید رفت