کاشکی منهم به جای طبع شعر
ذوق دیگر طبع دیگر داشتم
ذوق چیزی مثل بازی در زمین
توی تیمی مشت و سرور داشتم
روزگارم توپ میشد واقعا
حال و روزی خوب و خوشتر داشتم
هی نبودم لنگ وام و لنگ پول
ثروتی مافوق باور داشتم
جای این آپارتمان فسقلی
یک دوتا ویلای محشر داشتم
گوشه اش هم باغ وحشی جمع و جور
با دوتا میمون و عنتر داشتم
خودرو ام اینگونه تاریخی نبود
بنز یا یک چیز دلبر داشتم
دائما چندین سفر در طول سال
سوی صدها شهر و کشور داشتم
باشگاهی،سالنی،یک شرکتی
یا که چندین بنز خاور داشتم
پیش فرزندانم اندر یک پدر
جایگاهی نزد همسر داشتم
در میان قوم و خویشانم عزیز
ارج و قدری پیش مادر داشتم
نزد خواهر ،سوژه ای در شان پز
رفت و آمد با برادر داشتم
شاعری خوب است اما کاش من
جای آن یک ذوق دیگر داشتم