همچنین گفته شده که رنگ حجرالاسود در آغاز از شیر سفیدتر و از خورشید درخشان‌تر بوده و به‌سبب آنکه مشرکان آن را لمس کرده‌اند و گناهان بندگان تیره شده است. در حدیث دیگری آمده که حجرالاسود در کوه ابوقبیس به صورت امانت نگهداری می‌شد. پس از اینکه حضرت ابراهیم و اسماعیل (ع) در بنای کعبه به موضعی رسیدند که باید حجرالاسود را در آن می‌نهادند این امانت به آنان برگردانده و در جای خود نهاده شد.

بنا بر برخی روایات، هنگامی که حضرت ابراهیم (ع) خانه کعبه را بنا می‌کرد، جبرئیل این سنگ را از بهشت آورد تا در گوشه‌ای از دیوار کعبه قرار گیرد و شاخصی برای آغاز طواف باشد.

نیز روایت شده که در مناقشه محمد بن حنفیه با امام سجاد (ع)، حجرالاسود با آن حضرت سخن گفته و گواهی داده که امامت پس از امام حسین (ع) بدو رسیده است.

در روایتی نیز نقل شده که امام زمان (عج) پس از ظهور بر حجر الاسود تکیه کرده و با مردم بیعت می‌کند.


تقدس حَجَرُ الْأسْوَدْ
کعبه و حجر الأسود اگر چه در ظاهر، زمینی هستند، ولی به هیچ وجه به عنوان امر زمینی احترامی ندارند، تنها برتری آن‌ها به جهت اتصال به امر ماورائی است که ارزش و احترامی را متوجه آنان کرده است. حجر الأسود تنها، وسیله‌ای است که با آن به یاد خداوند بیفتیم و در نتیجه با او عهد و پیمان ببندیم که در راه او خواهیم بود و بر مرام و مسلکی که خدای تعالی بخواهد، قدم خواهیم نهاد.





امام علی (ع) گفت‌وگویی با خلیفه‌ی دوم پیرامون حجر الأسود دارد: روزی خلیفه‌ی دوم از کنار حجر الأسود می‌گذشت، بدان رو کرده، گفت:‌ای سنگ! ما می‌دانیم که تو تنها یک سنگی، نه نفعی به ما می‌رسانی و نه ضرری را متوجه ما می‌گردانی، تنها به‌جهت این‌که شاهد بودیم پیامبر تو را دوست می‌داشت، تو را دوست می‌داریم. در این هنگام امام علی (ع) فرمود: «چه می‌گویی‌ای پسر خطّاب! همانا به خدا قسم، خداوند این سنگ را در روز قیامت زنده می‌کند در حالی‌که یک زبان و دو لب دارد و گواهی می‌دهد برای آنانی که بر میثاق خود پایبند بودند. این سنگ به منزله دست راست خداوند است که به وسیله آن خلق با او بیعت کنند». بعد از این کلام، عمر گفت: خدا ما را در شهری نگه ندارد که در آن علی بن ابی‌طالب حضور ندارد.

احکام فقهی درباره حَجَرُ الْأسْوَدْ
فقها، به استناد احادیث، نقطه شروع و پایان محاسبه شوط‌ها (= دورها) را در طواف، حجرالاسود می‌دانند و لمس و بوسیدن آن را مستحب می‌شمرند.

استلام الحجر
در احادیث بر دعا در کنار حجرالاسود و لمس کردن و بوسیدن آن (استلام) و به‌ویژه بر تجدید عهد بر توحید و رسالت و به گواه گرفتن حَجَر نیز تأکید شده است.

در روایتی از رسول خدا (ص) آمده است که حجر الاسود دست راست خداوند در روی زمین است، کسی که آن را مسح کند دست خدا را مسح کرده است.

شاید بتوان گفت: این مسح کردن به معنای یادآوری و تجدید ایمان است.






حوادث تاریخی پیرامون حَجَرُ الْأسْوَدْ
هنگام تجدید بنای کعبه در دوره جاهلیت ـکه هر یک از قبایل قریش می‌خواست افتخار نصب حجرالاسود، نصیب خودش گردد و نزدیک بود پیکار خونینی میان آنان درگیرد با تدبیر حضرت محمد (ص) که در آن هنگام جوان بود، همه قبایل و طوایف قریش در این افتخار شریک شدند.

در ماجرای پناهنده شدن عبداللّه بن‌زبیر و یارانش به مسجدالحرام در سال ۶۴، کعبه مورد هتک حرمتِ سپاهیان یزید بن معاویه قرار گرفت و برخی از قسمت‌های آن در آتش سوخت. به سبب این آتش‌سوزی، حجرالاسود سه تکه شد و بعد‌ها عبدالله بن زبیر پاره‌های جدا شده آن را با نقره به هم وصل کرد.

او را نخستین کسی دانسته‌اند که در مورد حجرالاسود چنین کرده است.

پس از این حادثه، به پیشنهاد عبداللّه‌بن زبیر، کعبه بازسازی شد. در مورد اینکه چه کسی یا کسانی حجرالاسود را در جایگاهش نهادند، اختلاف‌نظر هست.




بنابر گزارشی، عبدالملک بن‌مروان (متوفی ۸۶)، از خلفای اموی، نیز به بازسازی و ترمیم کعبه پرداخت و در جریان آن، امام سجاد (ع) حجرالاسود را در جایگاهش نهاد.

بند و بست‌های نقره‌ای که به دستور عبداللّه بن‌زبیر حجرالاسود را به وسیله آن‌ها محکم کرده بودند، به مرور زمان آسیب دید و در زمان هارون الرشید (متوفی ۱۹۳)، خلیفه عباسی، از بیم اینکه به حجرالاسود آسیبی برسد، با الماس در سنگ‌های پیرامون آن سوراخ‌هایی ایجاد کردند و آن‌ها را با نقره پر کردند.

در ۳۱۷ در فتنه قرامطه ـ. که به فرماندهی ابوطاهر قرمطی (متوفی ۳۳۲) در مکه روی داد و قرمطیان به خانه خدا حمله بردندـ حجرالاسود تکه‌تکه و از جای کنده شد. ابوطاهر پاره‌های این سنگ را به سرزمین خود، هَجَر (احساء کنونی، مرکز بحرین قدیم)، برد و تا سال ۳۳۹ که حجرالاسود به کعبه بازگردانده شد، مردم به جایگاه خالی آن تبرک می‌جستند.

گزارش‌های مختلفی در مورد چگونگی بازگردانده شدن حجرالاسود به جایگاه اصلی‌اش وجود دارد. از جمله گفته شده است مطیع، خلیفه عباسی، حجرالاسود را در قبال پرداخت سی هزار دینار از قرمطیان پس گرفت، ولی این گزارش صحیح دانسته نشده است.

بر پایه گزارشی دیگر، هنگامی که بَجْکم ترکی (ماکانی)، امیرالامرای بغداد در زمان‌الراضی باللّه و متقی‌للّه، از قرمطیان خواست در برابر دریافت پنجاه هزار دینار، حجرالاسود را باز پس فرستند، آنان امتناع کردند، اما کردی این مطلب را که قرمطیان در قبال پس دادن حجرالاسود پولی دریافت کرده باشند نادرست دانسته است.



درواقع پس از مرگ ابوطاهر قرمطی بود، که قرمطیان دانستند محال است به هدفشان برسند بنابراین سنبربن حسن قرمطی، در روز عید قربان ۳۳۹، حجرالاسود را -که در این مدت به خوبی و در پوششی نقره‌ای نگه‌داری می‌شدـ در حضور فرماندار مکه از درون جوال بیرون آورد و با همان پوشش نقره‌ای در جایگاهش نهاد.






در ۳۴۰، چند ماه پس از بازگردانده شدن و نصبِ دوباره حجرالاسود، پرده‌داران کعبه آن را از جایگاهش بیرون آوردند و با به کارگیری طوق جدیدی از نقره محکم‌تر کردند. این طوق در ۵۸۵ به دستور داوود بن عیسی حسنی، فرمانروای مکه، برداشته شد.

در ۳۶۳، مردی از سرزمین روم با دریافت مال بسیار مأموریت یافت حجرالاسود را با خود ببرد. وی در ظاهرِ مردی مستمند، در حالی که تنها یکی دو تن به طواف مشغول بودند، به کنار حجرالاسود رفت و با تیشه، ضربه سختی به آن زد و، چون آهنگ ضربه دیگری کرد، مردی یمنی که در طواف بود، با خنجر او را سخت زخمی کرد. سپس مردم از اطراف مسجد جمع شدند و پس از آنکه او را به بیرون از مسجدالحرام بردند، هیزم بسیار فراهم کردند و او را در آتش سوزاندند.

در حوادث سال ۴۱۳ نیز آورده‌اند که مردی با گُرز، ضربات سختی بر حجرالاسود زد که بر اثر آن، سنگ شکافته شد و تکه‌های ریزی از آن بر زمین ریخت.




ابن‌اثیر که این رویداد را ذیل حوادث سال ۴۱۴ آورده ــ آن مرد را کافر و اهل سرزمین مصر معرفی کرده و گفته است که مردم، او و گروهی از همکاران و یارانش را در آتش سوزاندند.

پس از آن، خاندان بنی‌شیبه پاره‌های ریز و درشت حجرالاسود را جمع‌آوری کردند و آن‌ها را به‌هم چسباندند. کردی نیز به نقل از بتنونی در الرِّحْلَةُ الحِجازِیة، سال وقوع این حادثه را ۴۱۱ ذکر کرده و آورده است که به نظر برخی، یکی از حاکمان فاطمی، با این قصد که مردم از کعبه روی‌گردان شوند و به مسجد او در قاهره روی آورند، این مرد را برای نابود کردن حجرالاسود به مکه فرستاده بود. نقل کرده اند که مردی از عجم نیز که در ۹۹۰ با گرُز، ضربه‌ای سخت به حجرالاسود وارد کرد، در همانجا به قتل رسید.

هنگام بازسازی کعبه در عهد سلطان مراد عثمانی در ۱۰۴۰، حجرالاسود چهار تکه شد و پس از آزمایش‌های فراوان، از ترکیب موادی مخصوص، چسبی ساختند که پاره‌های آن را به‌خوبی به هم وصل کردند. در این بازسازی، حجرالاسود نیز نصب شد.