نوشته اصلی توسط Anoosh
یعنی اگر مو ببینم
از گشنگی هم دارم میمیرم
ترجیح میدم واقعا بمیرم
ولی اون غذا رو نخورم
اینجا جا داره یه خاطره ای هم بگم
دانشگاه من خونه اجاره کرده بودم
صابخونم یه پیرزن و پیرمرد بود
ماه رمضون بود روزه بودم
اومدم برای افطار دیدم پیرزن صابخونه برام غذا اورده انصافا غذاهاش همیشه خوشمزه بود
چنان گشنه بودم که حاضر بودم سنگ بخورم
وقتی غذا رو دیدم چنان گشنگیم بیشتر شد که حد نداشت
ولی تا لقمه اول اومدم بخورم دیدم یه مو 1 متری چنان چنبره زده تو غذا
همونجا بالا اوردم تا صبح حالم بد بود حتی غذای دیگه هم نتونستم بخورم
سوال:وقتی نمیدونید کلا چی کار کنید چه کار می کنید/؟
کاربر برتر مـاه
