گیرم که بیدلیل دلت را شکستهام
اما به غیر تو به کسی دل نبستهام
زنجیر عقل راه مرا بر تو بسته بود
این بند را به شوقِ تو از پا گسستهام
در غربتی که عشق برایم رقم زدهست
یک عمر با خیال تو تنها نشستهام
دریا ندیدهام که به این ننگ قانعم
از زندگی گذشته و از خویش خستهام
چون سرو دل بریدهام از چارفصل باغ
دلخوش به آسمانم و از خاک رستهام
👤محمدحسن جمشیدی