آن شب با تمام تلخی و شیرینیاش تمام شد. همایون از همان آغاز راه با چالش روبهرو بود و حالا، شهریور ۱۷ سال بعد، با چالشی عجیبتر همراه است: او به جرم کنسرتی که برگزار نشده، محکوم است. برخی رسانهها افکار بخشی از جامعه را به گونهای هدایت کردهاند که گویی همایون شجریان مقصر وضع موجود اقتصادی و سیاسی است. انگار نه انگار که در همین تهران و همین روزها کنسرتهای هشتهزارنفری توسط دیگران برگزار میشود و آب از آب تکان نمیخورد. انگار کسی نمیخواهد درک کند که همایون هنرمند است و هنرمند، نبضاش با مردم میزند. چرا اقدام به برگزاری کنسرت باید برای هنرمندی که از کودکی با مردم و در کنار پدرش زیسته، چنین گران تمام شود؟
امروز و ۱۷ سال پس از نخستین کنسرت مستقل، همایون پنجاهساله است. او خیلی زودتر از پدرش با مانعتراشیها روبهرو شد. برچسبها و انگهایی که جامعه بیمحابا به هنرمند مردمیاش میزند، یادآور پرفورمنس معروف مارینا آبراموویچ «ریتم صفر» است.
همایون این روزها، روزهای سختی را از نفرتپراکنی اپوزیسیون خارجی و تندروهای داخلی میگذراند؛ روزهایی که دیگر حتی پدر را هم در کنار خود ندارد تا مثل کوه پشتیبانش باشد. او امروز نهتنها خودش زیر هجمههای فراوان قرار گرفته، بلکه پدرش، خسرو آواز ایران نیز از این نفرتپراکنیها در امان نمانده است.