دیگر در آن دقایق مستی بخش
در چشم من گریز نخواهی دید
چون کودکان نگاه خموشم را
با شرم در ستیز نخواهی دید
دیگر در آن دقایق مستی بخش
در چشم من گریز نخواهی دید
چون کودکان نگاه خموشم را
با شرم در ستیز نخواهی دید
زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست، ، هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود…
صحنه پیوسته بجاست،، خرّم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد.
! Paradox (09-16-2025)
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
به وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرم
به گفت و گوی تو خیزم به جست و جوی تو باشم
Anoosh (09-17-2025)
من عاشق جانبازم از عشق نپرهيزم
من مست سراندازم از عربده نگريزم
گويند رفيقانم از عشق نپرهيزي ؟
در عشق بپرهيزم پس با چه برآميزم؟
زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست، ، هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود…
صحنه پیوسته بجاست،، خرّم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد.
BLACK STAR (09-20-2025)
میدمد صبح و کِلِّه بست سحاب
الصَبوح الصَبوح یا اصحاب
یک بازمانده از 1 پارس قدیم
بر سر آنم که گر ز دست برآید
دست به کاری زنم که غصه سر آید
خلوت دل نیست جای صحبت اضداد
دیو چو بیرون رود فرشته درآید
زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست، ، هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود…
صحنه پیوسته بجاست،، خرّم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد.
! Paradox (دیروز)
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی برکن که رنج بیشمار آرد
Anoosh (دیروز)
در وفایِ عشقِ تو، مشهورِ خوبانم چو شمع
شبنشینِ کویِ سربازان و رندانم چو شمع
روز و شب خوابم نمیآید به چشمِ غمپرست
بس که در بیماریِ هجرِ تو گریانم چو شمع
زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست، ، هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود…
صحنه پیوسته بجاست،، خرّم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد.
! Paradox (امروز)
در حال حاضر 11 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 11 مهمان ها)