ظه ها را دريابچشمفردا كور استنه چراغيست در آن پايانهر چه از دور نمايانستشايد آن نقطه نورانيچشم گرگان بيابانست فروغ فرخزاد اين گروه زاهد ظاهر سازدانم كه اين جدال نه آسانستشهر من و تو ‚ طفلك شيرينمديريست كاشيانه شيطانستروزي رسد كه چشم تو با حسرتلغزد بر اين ترانه درد آلودجويي مرا درون سخنهايمگويي به خود كه مادر من او بود ف