سرزمین ایران یکى از خاستگاه هاى دیرینه ى هنر و تمدن بشرى است و ایرانیان در طول تاریخ تمدن خویش، با آگاهى و دقت عمل خاص خود، توانسته اند در تولیدات هنرى خویش آثارى منحصر به فرد پدید آورند که ملهم از شرایط اقلیمى و فرهنگى و زندگى آنان است.
یکى از پدیده هاى هنرى که در خراسان و در نواحى فردوس و طبس و نیز بیرجند تحت تأثیر شرایط یاد شده به وجود آمده قالى هاى خودرنگ است که با استفاده از پشم هایى بافته مى شود که رنگ نشده است و در تداول محلى، آن را «خودرنگ» مى گویند، زیرا در آن از پشم هاى رنگین به صورت خودرنگ استفاده مى شود و هرگز از رنگ هاى گیاهى یا شیمیایى براى رنگرزى پشم استفاده نشده است، بلکه، به قول حافظ، از هرگونه رنگ تعلقى آزادند و در حقیقت، مادر طبیعت، زمین، خامه هاى آن قالى ها و قالیچه ها را با الوانى مناسب که الفتى هم با طبیعت محیط دارد ملون کرده است و این خودرنگى ثابت تا زمانى که تاروپود قالى ها از هم نگسسته باشد تغییرى نمى کند.در طول تاریخ، هنرمندان قالى هاى خودرنگ، با بهره گیرى از انوع پشم هاى خودرنگ گوسفندان سفید و سیاه و اشتران قهوه اى و سفید و قهوه اى تیره و بچه اشترانى به رنگ هاى سفید و گل بهى و پشم و کرک بزها و بزغاله هاى خاکسترى و سفید و سیاه، بزم آرایان مجلسى از قالى هاى خودرنگ شده اند که چون جامه هاى ساده و بى رنگ پارسایان عارى از هرگونه زرق و ریا و رنگ است و خلوص آن ها چون طبیعت کویر است. آنان به پشم رشته ها و نخ هاى پشمى سفید و خالص صوف مى گویند که مانند دل صوفیان پاک و بى آلایش است و به سفید شکرى و گل بهى هم پشمى مى گویند که از شتربچه هاى کم سن و سال به دست مى آید.
بدین ترتیب، پشم هاى خودرنگ عبارت اند از پشم هایى به رنگ سفید، سفید شکرى، سفید مایل به خاکسترى، گل بهى، قهوه اى روشن، قهوه اى مایل به زرد، قهوه اى و قهوه اى مایل به مشکى، مشکى و خاکسترى و خاکسترى پررنگ.
هنرمندان قالى هاى خودرنگ، طى سال ها و به تدریج، با دقت انواع پشم هاى خودرنگ را، با توجه به میزان رنگ بندى ها، جمع آورى مى کنند و، با مقایسه ى هر کدام، آن ها را دسته بندى مى کنند. انتخاب پشم ها به تناسب فصل تنوع رنگى آن ها را بیشتر مى کند. پس از دسته بندى و استفاده از روش سنتى حلاجى، با شانه زدن، الیاف حلاجى شده ى خودرنگ را تقسیم بندى مى کنند.
در بعضى موارد، براى تهیه ى رنگ هاى خاصى از سایه روشن هاى مورد نیاز، چون نقاشان، زمینه ى مخلوط کردن پشم ها را فراهم و با روش ریسندگى سعى مى کنند نخ هایى با رنگ هایى روشن تر یا تیره تر و خامه هایى رنگین تر یا ملایم ترى به دست آورند که کارى بسیار پرزحمت و وقت گیر است. نقش هایى که از خامه هاى خودرنگ آفریده مى شود، بزم آراى مجلسیانى مى شود که بین صفاى باطن و صفاى ظاهر آنان نوعى پیوستگى عمیق وجود دارد، که طبیعت به آن ها عنایت فرموده تا با شکیبایى تمام، توازنى بین داشتن و نداشتن هاى خود پدید آورند تا آنگاه که از تابش بى امان آفتاب کویرى و گرماى جهنمى کویر در زیر تاق هاى گنبدى شکل کاشانه ى خویش، در دنیاى خاکى و خاکسترى آکنده از شن و ماسه، با همان خامه هاى خودرنگ تصاویرى نمادین از باغ هاى بهشتى را پدید آورند، که به جاى سبزه زاران آکنده از گل هاى رنگین و رنگ هاى گوناگون، با تک گل ها و تک رنگ هایى از خامه هاى خودرنگ، باغ هایى خاکسترى یا قهوه اى سوخته را در دل صحراهاى تفتیده ى خاکى رنگ شکل بدهند تا آن هنگام که از حرارت طاقت فرساى آتش بى دود کویر به دامان گنبدهاى کاهگلى خویش پناه مى برند زخم آن صحراى بى رحم را در سایه ساى گل هاى سفید و نقش و نگارها و درختان و گل بته هاى خاکى رنگ التیامى زودگذر و کوتاه بخشند و احساسى رضایتمندانه به وجود آورند تا غم نداشتن گل ها و گیاهان و باغ هاى بهشتى سرزمین دیگر را از یاد ببرند و در جشنواره اى از گل هاى سفید و خاکسترى و قهوه اى و سیاه زیبایى آرام بخش و قناعت گرانه اى به وجود آورند و آن همه نداشتن ها و محرومیت را جایگزین داشتن هاى محال کنند.آن وقت است که آنان در جشن ها و شادمانى هایشان قالى هاى خودرنگ را، با همان گل ها و درخت هاى قهوه اى سوخته، جایگزین سبزه زاران مى کنند و بر دیوارها مى آویزند تا عطر گل هاى باغچه را به مشام برسانند و خود را در محاصره ى گل ها و گیاهان بهشتى و نقش و نگارهاى زنده و سفید و سیاه و قهوه اى ببینند. این چنین است که در قالى هاى خودرنگ سرزمین هاى داغ کویر «قالى هاى باغ» نقش غالب است که با انواع سروها و صنوبرها با درختان و درختچه هاى دیگر و گل ها و سبزه زاران خرم و باصفا و چراگاه آهوان و گردشگاه دیگر حیوانات و جایگاه پرواز پرندگان مى شوند.در این باغ ها ماهى هاى کوچک سفید و خاکسترى را مى بینیم که در جویبارانى باصفا بر حرکت امواج خاکسترى آب هایى چشم دوخته اند که در قنات ها و کاریزها از دل زمین جوشیده اند تا، با همت مردانه ى مردمانى سخت کوش و قناعت پیشه، حماسه ساز حکایت هاى نامور شده و آن آب هاى خاکسترى جویباران قالى هاى خودرنگ را تبدیل به نهرهایى از آب کوثر کنند که «من الماء کل شى ء حى...».
بدین ترتیب، هنرمند، با بهره گیرى از استعدادهاى هنرى و همت و قناعت و دقت عمل خویش، گنجینه اى از نقوش افسونگر را با جوهر ذوق خویش درآمیخته و گلشنى از خاطره ى رنگ هاى الوان را در بهارستانى دیگر پدید آورده که نه از رنگ هاى گرم بهره اى برده اند و نه از رنگ هاى سرد، بلکه گرماى سوزان و شرایط اقلیمى سخت را در تناسبى دلپذیر از شکوفه هاى سفید و سیاه به هم آمیخته و نسیم دلنواز حاصل از لرزش هاى بید مجنون را در خاکسترى آب ها و قهوه اى هاى تفتیده و سوخته ى درختان بلند و درختچه هاى انبوه با سبزه زارانى که حاصل هم نشینى صبورانه ى خاکسترى ها و خاکى هاى اخرایى است پیوند زده و ترکیبى از حوض هایى چندگوشه و گاه هندسى را با جویبارانى چرخان در فضاهاى قالى چنان تعبیه کرده که گویى خسته دلان را به جرعه اى آب از چشمه ى زمزم دعوت مى کند تا خاطره ى ترنج هاى پرگل و ریحان قالى هاى بلاد همسایه را در فواره هاى جوشان و زلال چشمه هاى روشن، کم رنگ کرده و آن همه قهوه اى هاى سوخته ى ماسه هاى پرحماسه را جایگزین ترنج هاى سرزمین شکوفه ها کند تا باور کنى که زیبایى هاى قالى هاى خودرنگ چون هنرهاى طبیعت باشکوه و زیباست همان گونه که کرت بندى هاى باغ ابعاد متناسب آن ها بیانگر همسویى با طبیعت است؛و درختان سایه گستر و بى بر و سروها و سرونازها در آغوش درختچه ها، در کنار گذرگاه ها و جوى هاى آب، گذر خرچنگ ها را نظاره مى کردند که در تکاپوى صید ماهیان کوچک جویبار بودند، قالى بافان خودرنگ هم سعى داشتند، در تقابل با ناسازگارى هاى محیطى، سایه و گل و میوه و آب روان و صفاى طبیعت را یادآور باشند.